فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟


نرخ بهره بهای وام یا بازپرداخت وام ناشی از ارزش زمانی پول است. این نرخ به عنوان نرخ اسمی شناخته می شود که در قرارداد وام بیان شده است. نرخ بهره اسمی شامل دو قسمت است: نرخ بهره واقعی و حق بیمه تورم.

عليه ماركسيسم عاميانه

گروه انديشه: در دوره جنگ سرد، هر دو طرف درگير، تفكر ماركس را اغلب به شيوه‌هاي مشابه يا مكمل هم تحريف كردند. در جهان سرمايه‌داري، قرائت‌هاي نادرست از آثار ماركس با هدف خنثي‌كردن وجه انتقادي انديشه او رواج يافت. در آموزه‌هاي بلوك شرق نيز ماركس به متفكري تك‌بعدي و جزمي تقليل پيدا كرد كه فقط ممكن بود در حمله به سرمايه‌داري مورد استفاده قرار گيرد. در ايدئولوژي رژيم شوروي، ماركس جبرگرايي اقتصادي توصيف مي‌شد كه در نظريه او عامل انساني، فرهنگ و تاريخ همگي به نفع يك ماترياليسم مكانيكي كم‌اهميت جلوه داده مي‌شدند. تحريف انديشه ماركس پس از به قدرت رسيدن استالين به منظور دفاع از نظم اجتماعي سركوبگرانه شدت گرفت. بعد از مرگ استالين و استالين‌زدايي در دستگاه رسمي شوروي، مارکسیست‌های غربي دست به خوانشي جديد از آثار ماركس زدند. همچنين انتشار تدريجي برخي از آثار مهم ماركس كه تا نيمه‌هاي قرن بيستم منتشر نشده بود به تفسيرهاي مجدد از انديشه ماركس و كم‌رنگ كردن ماركسيم عاميانه‌اي كه در آن سال‌ها رواج يافته بود كمك كرد. از جمله اين آثار، كتاب كوچك و معروف ارنست فيشر بود با عنوان «ماركس چه مي‌گويد؟» كه در سال 1968 در وين منتشر شد. اين اثر به همت نشر اختران و با ترجمه فيروز جاويد در سال 1394 منتشر و اخيرا تجديد چاپ شده است. ارنست فيشر (1889-1972) روشنفكر سياسي، سردبير، منتقد ادبي و شاعر اتريشي بود. او سال‌ها از چهره‌هاي پيشرو حزب كمونيست اتريش بود اما با وجود اين، ماركسيست مستقلي بود كه انضباط حزبي را بارها زير پا گذاشت. او در سنت ماركسيسم اومانيستي مي‌انديشيد و اثر اصلي‌اش را با عنوان «ضرورت هنر: رويكردي ماركسيستي» در سال 1961 به رشته تحرير درآورد. (اين كتاب با عنوان ضرورت هنر در روند تكامل اجتماعي با ترجمه فيروز شيروانلو به فارسي منتشر شده است.) فيشر در سال 1969، به خاطر تقبيح صريح تجاوز اتحاد شوروي به چكسلواكي از حزب كنار گذاشته شد. او به صراحت اعلام كرد همه كمونيست‌هاي اروپايي از نظر اخلاقي و سياسي موظف به قطع پيوندهاي خود با رهبري اتحاد شوروي در مسكو هستند و به عنوان يك متفكر مستقل ماركسيست در خارج از جريانات اصلي ايدئولوژيكي جنگ سرد ايستاد. اين استقلال انديشه به وضوح در كتاب «ماركس چه مي‌گويد؟» بازتاب يافته است؛ كتابي كه با همكاري فرانتس مارك، انقلابي پيشرو اتريشي و نويسنده كتاب «فلسفه انقلاب جهاني» (1966) نوشته شده است. فيشر ارزيايي اجمالي و فشرده خود را با بررسي عناصر اومانيستي انديشه ماركس آغاز مي‌كند و در ادامه به مفهوم كار در نظريه ماركس، همچون بيان خلاق نيازها و قدرت‌هاي انسان مي‌پردازد و تحليل او درباره بيگانگي خلاقيت آدمي در جامعه طبقاتي را توضيح مي‌دهد. او در هر فصل يكي از مهم‌ترين رئوس انديشه ماركس را كه تحريف شده يا در دام ماركسيم عاميانه گرفتار شده تشريح مي‌كند. ترجمه فارسي كتاب بر اساس ويرايشي است كه در سال 1996 منتشر شده و در آن چند پيوست به همراه متن اصلي فيشر آمده: يادداشت‌هاي تاريخي و مقاله روشنگر جان بلامي فاستر كه در حكم مقدمه كتاب است، سال‌شمار زندگي ماركس و پيوست پاياني كتاب كه مقاله‌اي است با عنوان روش ماركس نوشته پل م. سوئيزي. جان بلامي فاستر در مقاله خود كه چند سال پس از‌ «عصر پيروزمندنمايي بازار آزاد» نوشته شده اين نظر كه «ماركس در اشتباه بود» را گفتمان رايج روشنفكرانه آن دوران مي‌داند؛ گفتماني كه البته از زمان نگارش آن مقاله و در طول دو سه دهه گذشته بسيار رنگ باخته، به‌ويژه پس از بحران اقتصادي سال 2008 كه متفكران زيادي از بازگشت دوباره ماركس گفتند و بر حقانيت ايده‌هاي او در شناسايي سرشت سرمايه‌داري صحه گذاشتند. فاستر در مقاله خود، علوم نوين اجتماعي را بدون ماركس غيرقابل تصور مي‌داند و فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟ سعي در بازيابي «اعتبار بي‌چون‌و‌چراي كارل ماركس در مقام يكي از تأثیرگذارترین متفكران همه زمان‌ها» دارد: «گويي ايده‌هاي ماركس را چيزي جز مجموعه‌اي از پيشگويي‌هاي به ناكامي انجاميده تشكيل نمي‌دادند. ما ترغيب شده‌ايم باور كنيم آنچه او گفته چيزي نيست كه ديگر، به جز از جنبه عتيقه‌شناسي، اهميت درجه اولي داشته باشد: بايد ماركس را همان طور بخوانيم كه ممكن است افلاتون را بخوانيم. بار ديگر با استناد به فيشر بايد گفت «ضرورت دارد كه ماركس واقعي را در برابر تصوير تحريف‌شده وي قرار داد». اين هدف اصلي كتاب حاضر است.» فيشر در مقدمه، هدف خود را از نگارش كتاب اينگونه توضيح مي‌دهد: «برآنيم كه به ماركس فرصت دهيم تا خودش سخن بگويد. توضيحات ما محدود مي‌شود به اشاره كردن به برخي نظراتي كه به او نسبت مي‌دهند، كمك به دريافتي ساده‌تر و نيز جدا كردن آنچه پايدار است از آنچه مشروط به زمان بود و دستخوش تحول تاريخي شده است؛ به عبارت ديگر، شيوه انتقادي ماركسيسم را در مورد فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟ خود ماركسيسم به كار برده‌ايم». (ص 52) رؤیای انسان كامل انديشه ماركس در روند وقايع تاريخي و زندگي‌اش دستخوش دگرگوني‌هاي فراواني شد. اما به نظر فيشر آنچه همچون نقطه شروع آموزه او مطرح مي‌شود و تا به آخر دست‌نخورده باقي مي‌ماند رؤیای انسان كلي و كامل است كه دغدغه بسياري از متفكران پس از انقلاب صنعتي نيز بود. از نظر ماركس رؤیای انسان كامل بر بنيان بشريتي يكپارچه قرار دارد كه در آن، انسانيت نهفته در هر فرد به صورت كامل محقق مي‌شود. تحقق اين توانايي بالقوه و دروني انسان‌ها، كه از نظر ماركس همان تعالي آزادي انسان است، مستلزم فرا رفتن انسان‌ها از بيگانگي با يكديگر و خودشان و مستلزم رهايي بشر از دنبال‌كردن اهداف ناچيز اقتصادي و گسترش قلمرو وسيع‌تر خلاقيت و شكوفايي انسان در عرصه دانش و هنر، عشق و آرامش، اجتماع و آزادي شخصي است. از نظر فيشر نمونه اعلاي اين «اومانيسم ايجابي» ماركس، نه كار انتزاعي و يكنواختي كه انسان را به يك تكه از خودش فرو مي‌كاهد، بلكه كاري خلاق است كه موجب رشد و توسعه توانمندي انسان مي‌شود و هدفِ خودش است. فيشر مفهوم كار خلاق را در فصل بعد بسط مي‌دهد‌. ماركس انسان‌ها را هستي‌هاي آفريننده‌اي تعريف كرد كه قادرند روابط‌شان با طبيعت و با يكديگر را متحول كنند. كار، كه در گسترده‌ترين دريافت آن، همچون قلمرو خلاقيت انساني و فعاليت توليدي، فهميده مي‌شود همان چيزي است كه نوع انساني را از همه ديگر انواع متمايز مي‌كند. فقط انسان است كه بر اساس فعاليت خلاقش قادر به «خودآفريني» است. همين نگرش به بشريت همچون «هوموفابر» (انسان سازنده) است كه در تمامي تحليل‌هاي ماركس از پيشرفت تاريخي مورد تأکید قرار مي‌گيرد. بحثي كه از پي اين نگرش مي‌آيد نحوه تقسيم كار و شكل‌گيري بيگانگي است. برخي از مفسران به اين بحث پرداخته‌اند كه درك ماركس از بيگانگي محصول دوره نخستين فعالیت وي در مقام دانشجوي فلسفه هگل بود؛ يعني پيش از دوره‌اي كه او به عنوان متفكري مستقل در مسير فكري خويش مطرح شود (مسيري كه با اعلام تزهايي درباره فويرباخ در 1846 آغاز شد) اما، فيشر توضيح مي‌دهد كه تحليل ماركس از بيگانگي چگونه كل آثار او را از آغاز تا پايان در بر مي‌گيرد. درك ماركس از بيگانگي و استعداد خلاق كار انساني تحت شرايط جامعه طبقاتي در طول ساليان تعميق يافت. نقد ماركس از شرايط بيگانه‌كننده‌اي كه به واسطه مالكيت خصوصي بر انسان تحميل مي‌شود مركز دريافت او از نياز به گذار از شرايط اجتماعي موجود بود. فيشر اذعان دارد كه ماركس در طول زندگي‌اش به اين نظر وفادار ماند كه «زندگي مادي بنيان، اما نه غايت وجود انساني است.» خصلت بت‌وارگي كالا از ديگر مضامين عمده تفكر ماركس است كه فيشر در فصل چهارم بررسي مي‌كند و به ريشه آن اوضاع و احوالي در جامعه سرمايه‌داري مي‌پردازد كه بر محور توليد كالايي شكل گرفته و به نظر مي‌رسد به محصولاتي كه در زندگي روزمره ما ساخته، فروخته و خريداري مي‌شوند شخصيت‌هايي جادويي مي‌بخشد. اين بت‌وارگي، كه مستقيما در هر برند و شعار تبليغاتي ارائه مي‌شود، مناسبات اجتماعي بين مردم را به مناسبات بين اشياء تبديل مي‌كند. همراه با نيروي كار كه خود را به معرض فروش مي‌گذارد، روندهاي كار انساني كه در آن كالاها توليد مي‌شوند، از ذهنيت‌هاي آگاه ما زدوده مي‌شوند و فقط به دسته‌بندي‌هاي بازار كه ارزش اين كالاها و همچنين ارزش كيفيت‌هاي زندگي‌هاي ما را تعيين مي‌كنند سپرده مي‌شوند. گئورگ لوكاچ و ديگر فيلسوفان ماركسيست متأخر، اين بيگانگي اجتماعي پديد‌آمده را شيء‌انگاري خواندند. يكي از عمده‌ترين تحريف‌هاي عوامانه‌اي كه در‌مورد انديشه ماركس رخ داده مفهوم طبقه است كه طبق آن ادعا مي‌شود ماركس با ضابطه‌اي مكانيكي و ساده‌انگارانه، جامعه‌اي را متشكل از دو طبق سرمايه‌دار و پرولتاريا در نظر مي‌گيرد و كل تحليل اجتماعي‌اش را پيرامون آن تدوين مي‌كند. مطابق اين نظر، ماركس مدعي بود كه طبقات متوسط قرارگرفته بين بورژوازي و پرولتاريا به سادگي ناپديد مي‌شوند و از سوي يكي از اين دو طبقه متضاد جذب مي‌شوند. فيشر سطحي‌بودن اين تفسير را آشكار مي‌كند. ماركس در سراسر آثار خود از ارائه تعريفي ساده يا عبارتي كليشه‌اي در پاسخ به اين پرسش كه «طبقه چيست» خودداري مي‌كند. ماركس در آثار مشخص‌تر تاريخي‌اش مثل «هجدهم برومر لويي بناپارت» مي‌كوشد تا پيچيدگي‌هاي جوامعي را كه تحليل مي‌كند، همراه با بررسي‌هاي مهم مورد قبول در مورد همه انواع لايه‌هاي مياني يا واسط درك كند. با وجود اين، ماركس اطمينان داشت كه مبارزه بر سر آينده جامعه به مبارزه‌اي وابسته بود بين طبقه مالكان، مديران و كارپردازان آنها با اكثريت عظيم مردم كارورزي كه در جامعه موجود چندان ذي‌نفع نبودند. ماركس به اين دليل با پرولتاريا احساس نزديكي مي‌كرد كه پرولتاريا تنها طبقه‌اي در جامعه بود كه چشم‌انداز انقلاب يعني چشم‌انداز جامعه آينده‌اي در وراي جامعه كنوني را ممكن كرد. موضوع بعدي كه فيشر بررسي مي‌كند ماترياليسم تاريخي است. در فلسفه تاريخ ماركس، هر مرحله تحول نيازمند نيروهاي مولد جامعه با اَشكال معين مالكيت، مناسبات مشخص ميان انسان‌ها و شرايط توليد مرتبط مي‌شود. تاريخ در هر مرحله‌ تحولش با مسيري مشروط مي‌شود كه در آن تقسيم كار و مناسبات طبقاتي بسط و تحول يافته‌اند. با وجود اين، همچنان كه فيشر توضيح مي‌دهد، ماركس از اين واقعيت صرف كه مناسبات اجتماعي مشروط شده‌اند نتيجه نمي‌گيرد كه «سرنوشت، نامشروط يعني بي‌چون‌و‌چرا و قطعي ‌است». بنابراين ماترياليسم تاريخي تقديرگرايي تاريخي را رد مي‌كند. شيوه تحليل ماركس ايجاب مي‌كند كه شرايط و مناسبات اجتماعي از نو و در هر موقعيت تاريخي خاص مطالعه شوند، چرا‌كه تاريخ همچون روند عمل اراده انسان شناخته نمي‌شود، «بلكه تحت اوضاع و احوالي ساخته مي‌شود كه مستقيما از گذشته برآمده، مستقر شده و منتقل شده است». ماركس و جنبش كارگري از نظر ماركس در جامعه سرمايه‌داري با نيروي كار همچون كالايي از هر نظر مثل ديگر كالاها رفتار مي‌شود. ارزش نيروي كار، همچون همه كالاها با بهاي بازتوليد آن تعيين مي‌شود. در مورد نيروي كار اين قيمت‌ها با سطح از نظر تاريخي معين‌شده معيشت (كه با آداب و رسوم، سطح رشد و توسعه وضع جاري مبارزه طبقاتي و غيره متغير است) هم‌تراز بودند. اگرچه در تحليل ماركس، سرمايه‌دار كسي است كه از نظر اصولي به افزايش سهم زمان كار اضافي (عامل توليد سود ناخالص) و كاهش سهم زمان كار ضروري (كار ورودي ضروري براي توليد هزينه‌هاي دستمزد) مي‌پردازد، اما او عليه اين نظر كه هر سرمايه‌داري يك تبهكار است هشدار مي‌دهد. به جاي اين، او سرمايه‌دار را بيشتر از نظر انتزاعي و همچون «سرمايه شخصيت‌يافته» يعني، همچون نماينده سرمايه، همچون رابطه‌اي اجتماعي مي‌شناساند. در فصل هشتم فيشر نظريه سود و سرمايه را در انديشه ماركس بررسي مي‌كند. سرمايه‌داري، پيش از هر چيز، نظامي براي افزايش سود سرمايه است. هر چند اين امر با ارضاي نيازهاي اجتماعي و رشد خود ابزار توليد در تعارض قرار مي‌گيرد. بحران‌هاي مازاد توليد، به جهت تمركز قدرت خريد (درآمد و ثروت) در رأس جامعه، سرمايه را وارد ركود مي‌كند. اين در حالي است كه استراتژي‌هاي بازتوزيع كه اين وضعيت را بهبود مي‌بخشد در تقابل با خصلت اوليه اين نظام همچون نظام ايجاد سود كه با انباشت ثروت خصوصي گره خورده، قرار مي‌گيرند. بنابراين، رشد توليد اين نظام در هر مرتبه‌اي، خود را از سوي خود طبقه محدود و اَشكال مالكيت كه همبسته شيوه توليد سرمايه‌داري است، در مخاطره مي‌يابد. در نتيجه، بحران‌هاي اقتصادي مكرر به همان ميزان جستجوي خود سود، جزئي از سرمايه‌داري است. فيشر، كه در پي يك ربع سده رونق اقتصادي در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي، (از پايان جنگ جهاني دوم تا سال 1970) مي‌نوشت با برخي توافقات با آن گروه از منتقدان ماركس رسيد كه معتقد بودند بحران‌هاي اقتصادي ديگر مشكلي به همان بزرگي كه در زمان‌هاي گذشته براي سرمايه‌داري بود، نيست. طبقه سرمايه‌دار به اين باور رسيد كه ديگر آموخته است چگونه بحران‌هاي اقتصادي را از طريق مديريت تقاضا از سوي دولت، يعني دولت رفاه كينزي، تخفيف دهد. اما همانطور كه جان بلامي فاستر تصريح مي‌كند امروزه سرمايه‌داري باز هم با نرخ پايين رشد، سطح بالاي بيكاري و افزايش بي‌ثباتي اقتصاد جهاني مشخص مي‌شود و دولت رفاه مضمحل شده است و به همين دليل معتقد است كه «بازانديشي ماركسيسم، خود به بازانديشي نياز دارد». مسئله فقر فزاينده موضوع فصل نهم است. همچنان كه فيشر اشاره مي‌كند ماركس هرگز مفهوم «نظريه فقر فزاينده» را به كار نبرد. از نظر ماركس ارزش نيروي كار به لحاظ تاريخي با عامل رسوم و نيز با «قدرت مخصوص به خود رزمندگان» در مبارزه طبقاتي تعيين مي‌شود. او معتقد بود دستمزدهاي واقعي هم‌جهت با انباشت به آهستگي رو به افزايش دارند اما رشد دستمزدها از رشد درآمدها و ثروت در رأس جامعه عقب مي‌ماند. فيشر اين نظر ماركس را دست‌كم آنچنان كه در ارتباط با اقتصادهاي پيشرفته دهه 1960 توصيف مي‌كند، به چالش مي‌كشد كه ارتش ذخيره بيكاران در اقتصادهاي همواره رو به رشد، كوشش‌هاي كارگران براي سازمان‌يافتن و ثابت نگه‌داشتن دستمزدهايشان درون نظام را به شكست مي‌كشاند. هرچند از آن زمان و بعد از سيطره نوليبراليسم بر اقتصاد جهاني و تهاجم همه‌جانبه به حقوق كار، وضعيت نيروي كار دوباره به سطوح به‌شدت بي‌رحمانه‌اي كه ماركس توصيف كرد واپس رانده شده است. مطابق نظر ماركس، تضادي كه در درون هر جامعه طبقاتي معيني بين نيروهاي مولد گسترش‌يابنده و اشكال مالكيت موجود تشديد مي‌شود كليد بي‌ثباتي و تغييرات انقلابي را تشكيل مي‌دهد. ماركس در اصل مي‌انديشيد كه انقلاب عليه سرمايه‌داري در پيشرفته‌ترين كشورهاي سرمايه‌داري مثل انگلستان، فرانسه و آلمان روي مي‌دهد. هرچند كه در اواخر زندگي‌اش به كشورهاي كمتر توسعه‌يافته سرمايه‌داري، كه در حاشيه جهان سرمايه‌داري بودند، به ويژه روسيه توجه كرد. مفهوم مناقشه‌انگيز ديگري كه فيشر بررسي مي‌كند، ديكتاتوري پرولتاريا و نظر ماركس درباره دولت در گذار به سوسياليسم و كمونيسم است. طبق يكي ديگر از تحريف‌هاي عاميانه انديشه ماركس، درك او از گذار به جامعه سوسياليستي يا كمونيستي به ستايش از قدرت دولتي ختم مي‌شود. اما در واقع، نظريه ماركس درباره جامعه، در نقد او از بيگانگي سياسي و سركوب دولتي ريشه داشت. او تأکید كرد كه هدف پرولتاريا بايد تسخير دولت براي دگرگون‌كردن آن و از كار انداختن ماشين دولت باشد. فيشر به ميراث بسيار ارزشمند ماركس در مورد تشكيلات سياسي نيز مي‌پردازد كه اصول فراگير آن تا زمان ما همچنان پابرجاست. همچنان كه فيشر تأکید مي‌كند اين ميراث شامل مبارزه عليه فرقه‌گرايي درون جنبش طبقه كارگر است؛ يعني جدايي برخي فرقه‌ها از مبارزات واقعي و گسترش‌يابنده كارگران آن هم به اتكاي تصوراتي درباره «خلوص سياسي». از نظر فيشر، اومانيسم انقلابي ماركس (درك او از آزادي انسان به عنوان رشد و تحول همه هستي انساني) در «فلسفه پراكسيس» او ريشه دارد كه هم با ايدئاليسم و هم با ماترياليسم انتزاعي مخالفت مي‌كند. آنچنان كه فيشر اعلام مي‌كند واقعيت اجتماعي بايد تعامل «اوضاع و احوال عيني با فعاليت انساني» دانسته شود. در پايان كتاب، فيشر در توصيف پيشرفت‌هاي مهم در انديشه ماركسيستي در اواخر دهه 1960، كه رد آن را تا انگلس به عقب مي‌برد به كاربرد «ماترياليسم ديالكتيكي در تاريخ» و نقد آن مي‌پردازد. چنانكه فيشر اشاره مي‌كند، بعد از جنگ جهاني دوم، روشنفكراني مثل اريك فروم و ژان پل سارتر به همراه تأکید مجدد بر جنبه‌هاي فلسفي اومانيستي ماركسيسم به تهي‌بودگي جامعه مدرن واكنش نشان دادند اما در برابر، ماركسيست‌هاي ساختارگرا مثل لويي آلتوسر و نيكوس پولانزاس با به كارگيري تعبير ساختارگرايانه شناخت در مورد ماركسيسم، در كم‌ارزش نشان‌دادن اومانيسم نقش داشتند و به شكل‌گيري دوباره انگاره‌هاي ماركسيستي به عنوان مجموعه مفاهيم انتزاعي در درون يك ساختار پرداختند. پيوست آخر كتاب نوشته‌اي از پل سوئيزي با عنوان «روش ماركس» است و در آن، سوئيزي به اختصار، عناصر اصلي روش ماركس را در اقتصاد سياسي تشريح و دو جنبه روش‌شناسي اقتصادي ماركس يعني استفاده از تجريد و خصلت تاريخي انديشه ماركس را برجسته مي‌كند.

تاثیر تورم بر بازار سرمایه

بابک سالاروند/ کارشناس بازار سرمایه افزایش پایه پولی و حجم نقدینگی منتج به افزایش تورم در کشور می‌شود. این اتفاق می‌تواند بازارهای مالی را تحت‌تاثیر قرار دهد که در این میان بازار سرمایه نیز از این موضوع متاثر خواهد شد و نرخ بازده موردانتظار سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاران و فعالان اقتصادی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

نکته دیگر این است که در شرایط تورمی در کوتاه‌مدت سود اسمی شرکت‌ها (منظور سودی است که تورم در آن لحاظ نشده است) به واسطه کاهش ارزش پول ملی افزایش پیدا می‌کند، در نتیجه این اتفاق باعث ایجاد تقاضا برای خرید سهام در بازار سرمایه می‌شود، در صورتی‌که سود حقیقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کاهشی است، اما نکته در این است که در بلندمدت نرخ تورم روی فروش و بهای تمام‌شده تولید اثرگذار خواهد بود و سودآوری صنایع و شرکت‌ها را تحت‌تاثیر خود قرار خواهد داد.

به این ترتیب که اگر اثر افزایش نرخ تورم بر بهای تمام‌شده تولید زیاد باشد و نرخ محصولات و خدمات به آن نسبت یا بیشتر رشد نداشته باشد، سود شرکت کاهش پیدا می‌کند، در نتیجه قیمت سهام آن نیز به‌تبع آن کاهش پیدا می‌کند، اما باید به این موضوع توجه داشت که افزایش نرخ شرکت‌های تولیدکننده کالاهای اساسی می‌تواند در کوتاه‌مدت بر حاشیه سود تاثیرگذار باشد. همچنین این اتفاق به لحاظ سرمایه‌درگردش نیز می‌تواند ریسکی را متوجه شرکت کند، اما در کل در چنین شرایطی به‌نظر می‌رسد که این اتفاق، تاثیر مثبتی بر سودآوری این صنایع داشته باشد. در رابطه با شرایط فعلی بازار سرمایه نیز باید این موضوع مطرح شود که در حال‌حاضر، بازار سرمایه متاثر از عوامل مختلفی چون نرخ بهره، درآمدهای نفتی، نرخ ارز، نرخ تورم، حذف ارز ترجیحی و خارج‌شدن دولت از صنایع خودرویی است، در نتیجه ترکیب این عوامل و تاثیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری آنها به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است که هنوز نتوانسته نقدینگی قابل‌توجهی را برای رونق بیشتر بازار سرمایه جذب کند. با توجه به اینکه روند رشد نرخ تورم در سال‌های اخیر بالا بوده است، اثر تورم روی بازدهی دارایی‌های مالی از موضوعات مهم و قابل‌توجه است که می‌توان از نظریه فیشر بر این اثر استفاده کرد.

بنا بر این نظریه نرخ بهره اسمی بازتاب‌دهنده اطلاعات مربوط به نرخ تورم موردانتظار است که ارتباط بین بازدهی سهام و تورم با توجه به این نظریه قابل‌توضیح است. در این میان سیاست‌های پولی از اهمیت قابل‌توجهی برخوردار است، در صورتی‌که سیاست پولی انبساطی اتخاذ شود می‌تواند با حجم پول در گردش رونق فعالیت‌های اقتصادی را ایجاد کند، در نتیجه بازار سرمایه با افزایش تقاضا برای خرید سهام مواجه خواهد شد. برعکس این موضوع سیاست پولی انقباضی است که از این رونق می‌کاهد، مخصوصا زمانی که قیمت سهام و دارایی‌ها به‌صورت حبابی رشد کرده باشد.

نرخ بهره اسمی یا Nominal

نرخ بهره اسمی یا Nominal

نرخ سود اسمی به نرخ بهره قبل از تعدیل نرخ تورم اشاره دارد. همچنین به نرخ مشخص شده در قرارداد وام بدون تعدیل برای ترکیب اشاره دارد. نرخ سود اسمی در تضاد با نرخ بهره واقعی در مورد تعدیل تورم و نرخ بهره موثر در مورد تعدیل ترکیب است.

نرخ بهره اسمی

نرخ بهره اسمی می تواند تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله تقاضا و عرضه پول، عملکرد دولت، سیاست پولی بانک مرکزی و بسیاری عوامل دیگر قرار گیرد.

بانک های مرکزی نرخ بهره اسمی کوتاه مدت را به عنوان ابزاری برای سیاست های پولی اجرا می کنند. در طی رکود اقتصادی، نرخ اسمی برای تحریک فعالیت های اقتصادی کاهش می یابد. در دوره های تورمی، نرخ اسمی افزایش می یابد.

خلاصه

در مقابل نرخ بهره واقعی، نرخ بهره اسمی به نرخ بهره قبل از تعدیل نرخ تورم اشاره دارد.

طبق اثر فیشر، نرخ سود بهره برابر با نرخ بهره واقعی به علاوه نرخ تورم مورد انتظار است.

برخلاف نرخ بهره موثر، نرخ بهره اسمی به نرخ مشخص شده در قرارداد وام بدون تعدیل ترکیب گفته می شود.

نرخ بهره اسمی در مقابل نرخ بهره واقعی

نرخ بهره بهای وام یا بازپرداخت وام ناشی از ارزش زمانی پول است. این نرخ به عنوان نرخ اسمی شناخته می شود که در قرارداد وام بیان شده است. نرخ بهره اسمی شامل دو قسمت است: نرخ بهره واقعی و حق بیمه تورم.

با رشد اقتصادی همراه با تورم، قدرت خرید هر دلار به مرور کاهش می یابد. بنابراین، بازدهی که وام دهنده برای هر دلار که قبلاً وام داده است، کسب می کند در واقع کمتر از نرخ مندرج در قرارداد است. نرخ بازده پس از تنظیم نرخ بهره اسمی برای تورم به عنوان نرخ بهره واقعی شناخته می شود. برای وام دهنده مهم است که نرخ بهره واقعی اوراق را درک کند.

تعدیل نرخ تورم نرخ بهره اسمی

اثر فیشر از طریق معادله زیر رابطه بین تورم و نرخ سود اسمی یا واقعی را توصیف می کند:

(1 + i) = (1 + R) (1 +h)

  • I: نرخ سود اسمی
  • R: نرخ بهره واقعی
  • H: نرخ تورم مورد انتظار

در یک اقتصاد پایدار که با سرعت متوسطی در حال رشد است، نرخ تورم معمولاً کم است. با نرخ تورم پایین می توان نسخه ساده معادله فیشر را پیاده سازی کرد. بیان می کند که نرخ بهره اسمی تقریباً برابر با نرخ بهره واقعی به علاوه نرخ تورم است

(i = R + h)

به عنوان مثال، یک سرمایه گذار اوراق قرضه انتظار نرخ بهره واقعی 5٪ را دارد، درصورتی که بازار نرخ تورم مورد انتظار را 3٪ نشان می دهد. بنابراین، سرمایه گذار باید به دنبال اوراق قرضه با نرخ اعلام شده (اسمی) 8٪ (5٪ + 3٪) باشد.

نرخ بهره اسمی را می توان از طریق فرمول زیر نیز محاسبه کرد. دو روش محاسبه نتیجه مشابهی دارند.

i = (1 + R)(1+h)-1=(1+%5)(1-%3)-1 =8.15%

طبق اثر فیشر، اگر نرخ تورم افزایش یابد و نرخ بهره اسمی ثابت بماند، نرخ بهره واقعی سقوط خواهد کرد. در نتیجه کاهش سریع قدرت خرید ، بازده واقعی وام دهنده کاهش می یابد. اگر نرخ بهره اسمی و نرخ تورم مورد انتظار هر دو با یک نرخ افزایش پیدا کنند، به این معنی که حق بیمه تورم جبران شود، نرخ بهره واقعی بدون تغییر خواهد ماند.

نرخ بهره اسمی در مقابل نرخ بهره موثر

نرخ بهره اسمی به نرخ بهره دوره ای ضرب در تعداد دوره های یک سال اطلاق می شود. این ترکیب را در نظر نمی گیرد. بنابراین، نرخ بهره اسمی همیشه قابل مقایسه نیست، مگر اینکه شامل دوره های ترکیبی یکسانی باشد.

نرخ بهره موثر معیار دقیق تری برای بهره در نظر گرفته می شود. براساس نرخ بهره اسمی و دوره های ترکیبی آن محاسبه می شود. نرخ های مختلف بهره موثر را می توان مستقیماً مقایسه کرد، زیرا برای انعکاس تأثیر ترکیب، ترکیب شده اند.

تعدیل مرکب نرخ بهره اسمی

رابطه بین نرخ بهره اسمی و نرخ بهره موثر با تنظیم دوره ترکیبی گسسته در زیر نشان داده شده است:

اگر بهره به طور مداوم اضافه شود،

  • I: نرخ بهره اسمی
  • r: نرخ بهره موثر
  • n: تعداد دوره های ترکیب در سال
  • e: پایه ورود به سیستم طبیعی (2.71828)

نرخ بهره اسمی و موثر همیشه متفاوت نیست. اگر دوره ترکیب دقیقاً یک سال باشد، نرخ اسمی و نرخ موثر یکسان خواهد بود. یک اوراق قرضه را با نرخ بهره سالانه 5٪ در نظر بگیرید که سالانه تشکیل می شود. نرخ بهره اسمی اوراق 5٪ (با نرخ دوره ای 5٪ و یک دوره ترکیبی در سال) است. نرخ بهره موثر نیز 5٪ است.

تا زمانی که دوره ترکیب کمتر از یک سال باشد، نرخ بهره موثر بیشتر از نرخ بهره اسمی است. در همان نرخ اسمی ، هرچه دوره ترکیب (دوره های مرکب در سال) کوتاهتر باشد، نرخ بهره موثر بیشتر خواهد بود و اوراق قرضه مرکب بالاترین نرخ موثر را ارائه می دهد.

در مثال فوق، اگر بهره 5٪ به صورت سه ماهه افزایش یابد، 5/116٪ برای ترکیب ماهانه و 5،127٪ برای ترکیب مداوم، نرخ موثر 5.095٪ خواهد بود. محاسبه در زیر نشان داده شده است:

نرخ بهره اسمی در رهن

وام های رهنی محصولات مالی است که توسط بانک ها برای تأمین مالی املاک و مستغلات ارائه می شود. موسسات مالی وام های رهنی را با شرایط ثابت (با نرخ بهره اسمی غیرقابل تغییر) یا شرایط متغیر (با نرخ بهره اسمی ساخته شده از اضافه شدن Euribor و دیفرانسیل) ارائه می دهند.

APR چیست؟

نرخ سالانه شارژ، نرخی است که کل هزینه های وام وجوه را منعکس می کند، به عبارت دیگر: منافع تعیین شده توسط موسسه مالی، کمیسیون ها، هزینه های مدیریت یا شرایط عملیاتی.

اطلاعات ارائه شده توسط APR به شما امکان می دهد تا بینشی کلی از تمام عواملی را که در این قرارداد شرکت کرده اند، به دست آورید و به عنوان یک شاخص مقایسه ای بین بانک های مختلف عمل کند.

APR چگونه محاسبه می شود؟

APR با فرمول پیچیده تری نسبت به نرخ بهره اسمی محاسبه می شود: در حالی که فرمول دوم فقط شاخص را در نظر می گیرد، عناصر زیر در فرمول APR نقش دارند:

مقدار نرخ بهره اسمی: هزینه های بانکی (برای استهلاک، لغو، افتتاح…)

هزینه های عملیات: دفعات پرداخت (ماهانه، سه ماهه، شش ماهه، سالانه)

APR در رهن و وام ها

نرخ سالانه وام ها و رهن شامل محاسبه برخی هزینه ها مانند اسناد رسمی، بیمه یا سایر محصولات مربوط به عملیات نیست.

با این وجود، بانک ها توسط خود قانون بانکی موظف هستند که به مشتریان اطلاع دهند و APR اعمال شده در عناصر تبلیغاتی و همچنین قراردادها را به طور واضح نشان دهند.

تفاوت نرخ بهره اسمی با APR چیست؟

نرخ بهره اسمی به سختی می تواند اطلاعات مربوط به ماهیت وام یا به عبارت دیگر، چقدر سرمایه مصرف کننده را برای تأمین هزینه های محصول طرف قرارداد اختصاص دهد. بانک ها معمولاً برای جلب توجه مشتریان نرخ بهره اسمی پایینی ارائه می دهند.

از طرف دیگر، با توجه به اینکه APR کلیه اطلاعات مربوط به عملیات را ارائه می دهد، برای تعیین شرایط محصول با قرارداد، میزان کمک به سرمایه گذاری یا هزینه واقعی اعتبار بسیار مهمتر است.

تفاوت بزرگ دیگر بین نرخ بهره اسمی و APR، ودیعه است که الزامی نیست که سالانه باشد. علاوه بر این، این بسیار طبیعی است که وام های شخصی تفاوت بیشتری بین APR و نرخ بهره اسمی نسبت به وام های رهنی دارند. در مقابل، سپرده ها یا حساب های پس انداز معمولا APR پایین تری دارند.

به منظور کسب اطلاعات بیشتر، مطالعه مقاله محاسبه اقساط وام بانکی را به شما عزیزان پیشنهاد می نماییم.

ریسک سرمایه گذاری در بورس | مفهوم ریسک در بازارهای مالی

ریسک سرمایه گذاری در بورس

ریسک سرمایه گذاری در بورس چقدر است و چه مواردی را شامل میشود؟ افرادی که در بورس و بازارهای مالی دیگر سرمایه گذاری انجام می دهند، همواره به دنبال شناسایی ریسک های مختلف بازارهای مالی هستند تا بتوانند با دید مناسبی برای سرمایه گذاری اقدام کنند و بتوانند نسبت ریسک به ریوارد را محاسبه نمایند. در این مقاله مفهوم ریسک در بازارهای مالی را بررسی خواهیم کرد و در ادامه ریسک سرمایه گذاری در بورس ایران را به بحث خواهیم گذاشت. همچنین انواع ریسک در سرمایه گذاری را خواهیم گفت و مدیریت ریسک در سرمایه گذاری را به شما یاد خواهیم داد، پس اگر می خواهید ریسک سرمایه گذاری در بورس را بشناسید و سرمایه گذاری با ریسک پایین را برای خود انتخاب کنید، این مطلب برای شماست.

ریسک سرمایه گذاری در بورس

عمدتا وقتی که صحبت از انواع ریسک به میان است، کلمه خطر برجسته می ‌شود، ولی باید در نظر داشته باشید که ریسک تنها دربردارنده خطر و مفهومی منفی نیست. ریسک در معنای کلی، نا اطمینانی از آینده را نشان می ‌دهد. امکان دارد ما خود را در معرض ریسک قرار دهیم و با فرصت ‌های مثبت مواجه شویم. این فرصت‌ های مثبت در مفاهیم مالی قابل توضیح هستند، لذا ریسک از دو بعد مثبت و منفی برخوردار است.

درصورتی که تمایل دارید تا از خدمات ۲۵ درصد تخفیف کارمزد در بورس، مشاوره خرید، آموزش های رایگان بورسی و … بهره مند شوید میتوانید از طریق لینک زیر اقدام به ثبت نام نمایید.

معمولا مفهوم ریسک در مالی و سرمایه ‌گذاری مورد توجه است. در مقاله پیش رو می خواهیم به توضیح انواع ریسک بپردازیم. به عبارت دیگر ریسک یعنی تفاوت بین آنچه که انتظار داریم و آنچه که به وقوع می پیوندد. منظور از ریسک دارایی، طرح یا پروژه تفاوت بین بازده واقعی و بازده مورد انتظار آن دارایی طرح یا پروژه است.

ریسک سرمایه ‌گذاری چیست؟

در مفهوم مالی به احتمال اختلاف میان بازده مورد انتظار و بازده واقعی ریسک می گویند. این انحراف بازده می‌ تواند مثبت یا منفی باشد، هر اندازه احتمال عدم موفقیت در سرمایه‌ گذاری بیشتر باشد، در اصطلاح این طور می گویند که ریسک سرمایه‌ گذاری بیشتر خواهد بود. اصل ثابتی در سرمایه‌ گذاری وجود دارد مبنی بر اینکه سرمایه‌ گذار از ریسک و خطر گریزان و به سمت بازده و سود تمایل دارد؛ به همین خاطر است که سرمایه ‌گذاران ریسک گریز از ورود سرمایه خود به جایی که خطر و ریسک وجود دارد یا افق نامشخصی در برابر سود و اصل سرمایه‌ شان هست، امتناع می‌ کنند. ریسک گریزی را می ‌توان این طور بیان کرد که سرمایه گذاران طرح‌ های مخاطره ‌آمیز را قبول نمی کنند، مگر آنکه بازده مورد انتظار طرح خیلی زیاد باشد.

طبقه بندی افراد از نظر پذیرش ریسک

سرمایه ‌گذاران را از منظر پذیرش ریسک می‌ توان به سه گروه مختلف تقسیم بندی کرد :

  • افراد ریسک ‌پذیر : این افراد استراتژی جسورانه دارند و شخص در این حالت خواهان پذیرش ریسک است و تمایل دارد شانس خود را بیازماید.
  • افراد خنثی نسبت به ریسک : سومین گروه افرادی هستند که اصطلاحا آن‌ ها‌ را ریسک خنثی می ‌نامند. این افراد ارزش پولی را مقدار ارزش اسمی‌ آن می ‌دانند.
  • افراد ریسک ‌گریز : این افراد استراتژی محافظه ‌کارانه دارند. یک شخص ریسک گریز ترجیح می ‌دهد که بازده مطمئن به دست آورد و در حالتی که درصد احتمال بالای موفقیت مطرح باشد شرکت می کند.

ارتباط ریسک و بازده

در کنار مفهوم ریسک، مفهوم دیگری نیز همیشه در ادبیات سرمایه ‌گذاری استفاده می شود، مفهومی به نام بازده است. منظور از بازده، درآمد حاصل از سرمایه ‌گذاری است. این طور فرض کنید که اگر شما بتوانید با سرمایه‌ گذاری در بورس، سرمایه خود را از ۱۰۰ ملیون تومان به ۱۶۰ میلیون تومان افزایش دهید، یعنی توانستید ۶۰ درصد بازدهی را طی یک سال به دست آورید.

حالا ببینیم اگر شما به جای سرمایه ‌گذاری در بورس، به اندازه پول خود اوراق مشارکت از بانک خریداری کرده بودید چه اتفاقی رخ می داد؟ احتمالا با نرخ سود سالانه اوراق مشارکت که حدود ۲۰ درصد تعیین شده است، سرمایه شما پس از یک سال به حدود ۱۲۰ ملیون تومان می‌ رسید، یعنی ۲۰ درصد بازدهی در یک سال! در حقیقت در اوراق مشارکت، بر خلاف سهام، ارزش اوراق ثابت است و سرمایه‌ گذار تنها سود ثابتی را در فواصل زمانی تعریف ‌شده و مشخصی دریافت خواهد کرد.

چرا ریسک سرمایه گذاری مهم است؟

درک این موضوع که سرمایه گذاری ریسک های خودش را دارد و همچنین شناخت پاداش های احتمالی که از سرمایه گذاری کسب می کنید، برای اتخاذ استراتژی‌ های سرمایه گذاری ضروری است. دانستن ریسک های احتمالی پیش روی یک کلاس دارایی یا یک سرمایه گذاری خاص به شما اجازه می دهد که عکس ‌العمل‌ های احساسی را که سرمایه گذاری با خود به همراه دارد بهتر کنترل کنید. در ضمن آگاهی از ریسک بیشتر بعضی سرمایه گذاری ها به شما در تخصیص دارایی های خود و انتخاب دارایی هایی با ریسکی متناسب با موقعیت شما کمک خواهد کرد تا بهتر بتوانید ریسک سرمایه گذاری های خود را مدیریت فرمایید.

انواع ریسک در سرمایه گذاری

ریسک سرمایه گذاری معمولا شامل ریسک اعتباری، ریسک تجاری، ریسک نقدینگی، ریسک مالی، ریسک ورشکستگی، ریسک تورم، ریسک نوسان نرخ بهره، ریسک نوسان قیمت سهام، ریسک سیاسی و اقتصادی و حاکمیت دولتی ریسک نرخ تبدیل ارز است. در زمان مقایسه سرمایه گذاری های مختلف هر چقدر خطرات و ریسک سرمایه گذاری افزایش یابد، انتظار بازدهی مورد انتظار بیشتر است و یا به عبارتی نرخ بازدهی رابطه مستقیم با میزان خطرات ذاتی سرمایه گذاری انجام شده دارد. برای درک انواع ریسک های سرمایه گذاری در بورس ، این نوع خطرات را از منظر مدیریت مورد ارزیابی قرار می دهیم. در ادامه سعی داریم تمامی انواع ریسک در سرمایه گذاری را عنوان کنیم :

ریسک نرخ بهره : ریسکی که سرمایه گذار در زمان خرید اوراق قرضه قبول می کند و تغییرات و نوساناتی که در سود بانکی پیش می ‌آید و موجب افزایش یا کاهش ارزش اوراق مشارکت می ‌شود ریسک نوسان نرخ بهره گفته می شود. اگر نرخ بهره تغییر کند قیمت هم تغییر می کند و تاثیر نرخ بهره بر سهام عادی کمتر از اوراق مشارکت است.

ریسک نرخ ارز : نرخ ارز، ارزش خرید یا فروش یک واحد پول خارجی به پول رایج یک کشور است. ریسک نرخ ارز، ریسک ناشی از تغییرات در بازده اوراق بهادار که در نتیجه نوسانات ارزهای خارجی می تواند ایجاد شود. به این دلیل که نرخ ارز مدام در حال نوسان است روی مقدار تولید، فروش، هزینه‌ها و سود شرکت ‌هایی که صادرات و واردات دارند، تاثیرگذار خواهد بود. زمانی که نرخ ارز زیاد شود، شرکت ‌هایی که در زمینه واردات فعالت دارند، مواد اولیه مورد نیاز خود را با قیمت بالاتری تهیه می کنند. لذا حاشیه سود آن‌ ها کم خواهد شد، ولی شرکت‌ هایی که صادرات انجام می دهند، در این موقعیت کالا یا خدماتشان را با نرخ بالاتری می فروشند و به این طریق حاشیه سود خود را افزایش می دهند.

ریسک بازار : ریسک ناشی از تغییرات ساختاری در اقتصاد مثل رکود، جنگ، تغییرات ساختاری در اقتصاد و تغییر در ترجیحات مشتریان موجب تغییر بازده می شود که به آن ریسک بازار گفته می شود. همه‌ اوراق بهادار در معرض ریسک بازار قرار دارند، ولی سهام عادی بیشتر تحت تاثیر این نوع ریسک است.

انواع ریسک در سرمایه گذاری

ریسک تورم : ریسک قدرت خرید با کاهش قدرت خرید مردم در ارتباط است.، در واقع کاهش قدرت خرید به معنای افزایش نرخ تورم خواهد بود. ریسک تورم تمامی اوراق بهادار از جمله سهام‌ ها را تحت تاثیر قرار می‌ دهد. در جامعه ‌ای تورمی قدرت خرید مردم کاهش پیدا می کند، بنابراین تقاضا در بازار کمتر شده و موجب کاهش ارزش سهام‌ های موجود می ‌شود و ریسک تورم نیز از کنترل مدیران شرکت ‌ها خارج بوده و تحت شرایط اقتصادی جامعه است. ریسک تورم بر اساس قانون فیشر با ریسک بهره مرتبط است. در واقع یعنی نرخ بهره می تواند در اثر تورم افزایش پیدا کند.

ریسک نقدینگی : به ریسکی که در نتیجه عدم احتمال تبدیل شدن به پول نقد در یک دارایی ایجاد می شود، ریسک نقدینگی گفته می شود. هرچه احتمال نسبت به نقد شدن یک دارایی بیشتر باشد، ریسک نقدینگی کمتر است. وقتی نقدینگی موجود در بازار کاهش پیدا می کند، خریدار در بازار کاهش خواهد یافت، این موضوع باعث ایجاد اختلاف در قیمت پیشنهادی خرید و قیمت پیشنهادی فروش سهام شرکت ‌ها می ‌شود. بنابراین قدرت تقاضا کاهش و ریسک سرمایه ‌گذاری افزایش پیدا می کند. ریسک نقدینگی می‌ تواند از رشد بازار جلوگیری کرده و موجب ریزش بازار شود.

ریسک مالی : یکی از منابع تامین مالی شرکت ‌ها، دریافت وام از بانک‌ ها و موسسات مالی است. در حقیقت شرکت با دریافت وام، بدهی‌ های خود را در افزایش خواهد داد. ریسک مالی در واقع ریسک ناشی از بکارکیری بدهی در شرکت است. هرچه بدهی در شرکت بیشتر باشد ریسک مالی افزایش خواهد یافت.

ریسک کشور : ریسک کشور یا ریسک سیاسی به ثبات یک کشور از نظر سیاسی و اقتصادی مربوط است. سرمایه ‌گذارانی که در کشورهای دیگری سرمایه ‌گذاری می ‌کنند باید به اثبات آن کشور از نظر سیاسی و اقتصادی توجه داشته باشند. کشورهایی که از لحاظ سیاسی اقتصادی ثبات بالایی دارند ریسک سیاسی در آنها کمتر است.

ریسک تجاری : تغییر در قیمت ناشی از انجام تجارت های گوناگون در یک صنعت خاص را ریسک تجاری می گویند. با کسب اطلاعات کافی درباره صنعت خاصی که قصد سرمایه‌ گذاری در آن را دارید، می ‌توانید تا مقداری از این ریسک جلوگیری کنید.

اقتصاد کلان چیست؟

اقتصاد کلان چیست؟

اقتصاد کلان شاخه ای از علم اقتصاد است که به مطالعه چگونگی رفتار یک اقتصاد کلی – بازار یا سایر سیستم هایی که در مقیاس بزرگ عمل می کنند – می پردازد. اقتصاد کلان پدیده های کل اقتصاد مانند تورم، سطح قیمت ها، نرخ رشد اقتصادی، درآمد ملی، تولید ناخالص داخلی (GDP) و تغییرات در بیکاری را مطالعه می کند.

برخی از سوالات کلیدی که اقتصاد کلان به آنها می پردازد عبارتند از:

  • چه چیزی باعث بیکاری می شود؟
  • چه چیزی باعث تورم می شود؟
  • چه چیزی باعث ایجاد یا تحریک رشد اقتصادی می شود؟
  • .

اقتصاد کلان تلاش می‌کند تا میزان عملکرد یک اقتصاد را اندازه‌گیری کند و بفهمد چه نیروهایی آن را هدایت می‌کنند و پیش‌بینی کند که چگونه عملکرد می‌تواند بهبود یابد. بنابراین این حوزه با عملکرد، ساختار و رفتار کل اقتصاد سر و کار دارد؛ برخلاف اقتصاد خرد که بیشتر بر انتخاب های انجام شده توسط بازیگران فردی در اقتصاد (مانند مردم، خانوارها، صنایع و غیره) متمرکز است.

درک بیشتر اقتصاد کلان

اقتصاد کلان

مطالعه اقتصاد دو جنبه دارد: اقتصاد کلان و اقتصاد خرد. همانطور که از این اصطلاح پیداست، اقتصاد کلان به سناریوی کلی و تصویر بزرگ اقتصاد نگاه می کند. به بیان ساده، بر نحوه عملکرد اقتصاد به عنوان یک کل تمرکز می‌کند و سپس نحوه ارتباط بخش‌های مختلف اقتصاد با یکدیگر را تجزیه و تحلیل می‌کند تا نحوه عملکرد کل را درک کند. این شامل بررسی متغیرهایی مانند بیکاری، تولید ناخالص داخلی و تورم است. اقتصاددانان کلان مدل هایی را توسعه می دهند که روابط بین این عوامل را توضیح می دهد. این مدل‌های اقتصاد کلان و پیش‌بینی‌هایی که تولید می‌کنند، توسط نهاد های دولتی برای کمک به ساخت و ارزیابی سیاست‌های اقتصادی، پولی و مالی استفاده می‌شوند. همچنین این مدل ها توسط کسب و کارها برای تعیین استراتژی در بازارهای داخلی و جهانی و توسط سرمایه گذاران برای پیش بینی و برنامه ریزی برای حرکت در طبقات مختلف دارایی مورد استفاده قرار می گیرند.

با توجه به مقیاس عظیم بودجه های دولت و تأثیر سیاست های اقتصادی بر مصرف کنندگان و مشاغل، اقتصاد کلان به وضوح خود را با مسائل مهمی درگیر می کند. تئوری‌های اقتصادی در صورت اعمال صحیح می‌توانند بینش‌های روشن‌کننده‌ای در مورد نحوه عملکرد اقتصادها و پیامدهای بلندمدت سیاست‌ها و تصمیم‌های خاص ارائه دهند. تئوری اقتصاد کلان همچنین می‌تواند به کسب‌وکارها و سرمایه‌گذاران فردی کمک کند تا از طریق درک دقیق‌تر اثرات روند ها و سیاست‌های اقتصادی گسترده بر صنایع خود، تصمیم‌های بهتری بگیرند.

محدودیت های اقتصاد کلان

درک محدودیت های نظریه اقتصادی نیز مهم است. تئوری ها اغلب در خلاء ایجاد می شوند و فاقد جزئیات خاصی از دنیای واقعی مانند مالیات، مقررات و هزینه های معامله هستند. همچنین دنیای واقعی دارای پیچیدیگی های دیگری شامل موضوعات ترجیح و وجدان اجتماعی است که با ریاضیات تجزیه و تحلیل نمی‌شوند.

حتی با وجود محدودیت‌های تئوری اقتصادی، پیروی از شاخص‌های کلان اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی، تورم و بیکاری مهم و ارزشمند است. عملکرد شرکت ها و در نتیجه سهام آنها به طور قابل توجهی تحت تأثیر شرایط اقتصادی شرکت ها است و مطالعه آمارهای کلان اقتصادی می تواند به سرمایه گذار کمک کند تا تصمیمات بهتری بگیرد و نقاط عطف را تشخیص دهد.

به همین ترتیب، درک اینکه کدام تئوری ها مناسب یک دولت خاص هستند و بر آن تأثیر می گذارند، می تواند بسیار ارزشمند باشد. اصول اقتصادی زیربنایی یک دولت در مورد نحوه برخورد آن دولت با مالیات، مقررات، مخارج دولت و سیاست‌های مشابه صحبت می‌کند. با درک بهتر اقتصاد و پیامدهای تصمیمات اقتصادی، سرمایه گذاران می توانند حداقل نگاهی اجمالی به آینده احتمالی داشته باشند و بر اساس آن با اطمینان عمل کنند.

حوزه های تحقیق اقتصاد کلان

اقتصاد کلان حوزه نسبتاً گسترده ای است، اما دو حوزه تحقیقاتی خاص معرف این رشته هستند. حوزه اول عواملی است که رشد بلندمدت اقتصادی یا افزایش درآمد ملی را تعیین می کند. دیگری شامل علل و پیامدهای نوسانات کوتاه مدت در درآمد ملی و اشتغال است که به عنوان چرخه کسب و کار نیز شناخته می شود.

رشد اقتصادی

رشد اقتصادی

رشد اقتصادی به افزایش تولید کل در یک اقتصاد اشاره دارد. اقتصاددانان کلان به منظور حمایت از سیاست های اقتصادی که از توسعه، پیشرفت و ارتقای استانداردهای زندگی حمایت می کنند، سعی می کنند عواملی را که باعث افزایش یا به تعویق انداختن رشد اقتصادی می شوند، درک کنند.

اثر کلاسیک قرن هجدهم آدام اسمیت، تحقیقی در مورد ماهیت و علل ثروت ملل، که از تجارت آزاد، سیاست اقتصادی آزاد و گسترش تقسیم کار حمایت می کرد، مسلماً اولین و مطمئناً یکی از مهمترین آثار در این حوزه تحقیقاتی بود. در قرن بیستم، اقتصاددانان کلان شروع به مطالعه رشد با مدل‌های ریاضی رسمی‌تر کردند. رشد معمولاً تابعی از سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی، نیروی کار و فناوری است.

چرخه های کسب وکار

روندهای بلندمدت رشد اقتصاد کلان، سطوح و نرخ‌های تغییر متغیرهای کلان اقتصادی مانند اشتغال و تولید ملی، در پدیده‌ای به نام چرخه تجاری یا کسب وکار، از نوسانات گاه به گاه بالا یا پایین، انبساط و رکود عبور می‌کنند. بحران مالی 2008 یک نمونه واضح اخیر است و رکود بزرگ دهه 1930 در واقع انگیزه ای برای توسعه بیشتر نظریه های اقتصاد کلان مدرن بود.

تاریخچه مطالعه اقتصاد در مقیاس کلان

جان مینارد کینز

در حالی که اصطلاح "اقتصاد کلان" چندان قدیمی نیست و به دهه 1940 بازمی گردد، بسیاری از مفاهیم اصلی در آن برای مدت طولانی تری مورد مطالعه قرار گرفته اند. موضوعاتی مانند بیکاری، قیمت‌ ها، رشد و تجارت تقریباً از همان ابتدای شروع رشته مورد توجه اقتصاددانان بوده است، اگرچه مطالعه آنها در قرن 20 و 21 بسیار متمرکز و تخصصی‌تر شده است. کارهای قبلی افرادی مانند آدام اسمیت و جان استوارت میل به وضوح به موضوعاتی پرداخته بودند که اکنون به عنوان حوزه اقتصاد کلان شناخته می شوند.

اقتصاد کلان، به صورت مدرنی که اکنون می شناسیم، اغلب به این صورت تعریف می شود که با جان مینارد کینز و انتشار کتاب او، "نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول" در سال 1936 شروع شده است. کینز توضیحی برای پیامدهای رکود بزرگ ارائه کرد. زمانی که کالا ها فروخته نشده و کارگران بیکار مانده بودند. نظریه کینز تلاش کرد توضیح دهد که چرا بازارها ممکن است شفاف نباشند.

قبل از رایج شدن نظریه های کینز، اقتصاددانان به طور کلی بین اقتصاد خرد و کلان تفاوت قائل نمی شدند. همان قوانین اقتصاد خرد عرضه و تقاضا که در بازارهای کالاهای منفرد عمل می‌کردند، در تعامل بین بازارهای فردی برای آوردن اقتصاد به یک تعادل عمومی، همانطور که توسط لئون والراس توضیح داده شد، درک می شدند.

پیوند بین بازارهای کالا و متغیرهای مالی در مقیاس بزرگ مانند سطح قیمت و نرخ بهره، از طریق نقش منحصر به فردی که پول در اقتصاد به عنوان وسیله مبادله ایفا می کند، توسط اقتصاددانانی مانند کنات ویکسل، ایروینگ فیشر و لودویگ فون میزس توضیح داده شدند.

در طول قرن بیستم، اقتصاد کینزی، در حین اینکه که نظریه های کینز شناخته شد، به چندین مکتب فکری دیگر منشعب شد.

مکاتب فکری اقتصاد کلان

حوزه اقتصاد کلان در بسیاری از مکاتب فکری سازماندهی شده است که دیدگاه‌های متفاوتی در مورد نحوه عملکرد بازارها و مشارکت‌کنندگان آنها دارند.

کلاسیک

اقتصاددانان کلاسیک معتقد بودند که قیمت‌ها، دستمزدها، و نرخ‌ها انعطاف‌پذیر هستند و بازارها تمایل به شفاف شدن دارند، مگر اینکه سیاست‌های دولت با تکیه بر نظریه‌های اولیه آدام اسمیت، از انجام آن جلوگیری کند. اصطلاح «اقتصاددانان کلاسیک» در واقع یک مکتب از تفکر اقتصاد کلان نیست، بلکه برچسبی است که ابتدا توسط کارل مارکس فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟ و بعداً توسط کینز برای اشاره به متفکران اقتصادی قبلی که به طور نسبی با آنها مخالف بودند، اما خودشان به هیچ وجه اقتصاد کلان را از اقتصاد خرد متمایز نمی کردند، به کار برده شد.

کینزی

اقتصاد کینزی عمدتاً بر اساس آثار جان مینارد کینز پایه گذاری شد و آغازی برای مطالعه اقتصاد در مقیاس کلان به عنوان یک حوزه مطالعاتی جدا از اقتصاد خرد بود. کینزی ها بر تقاضای کل به عنوان عامل اصلی در مسائلی مانند بیکاری و چرخه تجاری تمرکز می کنند. اقتصاددانان کینزی معتقدند که چرخه تجاری را می توان با مداخله فعال دولت از طریق سیاست های مالی (خرج کردن بیشتر در دوره های رکود برای تحریک تقاضا) و سیاست های پولی (تحریک تقاضا با نرخ های پایین تر) مدیریت کرد. اقتصاددانان کینزی همچنین معتقدند که سختی‌های خاصی در سیستم وجود دارد، به‌ویژه قیمت‌های چسبنده که مانع از شفافیت مناسب عرضه و تقاضا می‌شود.

پول گرا

مکتب پول گرا

مکتب پول گرایی شاخه ای از اقتصاد کینزی است که عمدتاً به آثار میلتون فریدمن نسبت داده می شود. پول گرایان با کار در مدل های کینزی و توسعه آن ها استدلال می کنند که سیاست پولی به طور کلی ابزار سیاستی مؤثرتر و مطلوب تری برای مدیریت تقاضای کل نسبت به سیاست مالی است. پول گرایان همچنین محدودیت های سیاست پولی را که تنظیم دقیق اقتصاد را توصیه نمی کند، اذعان دارند و در عوض تمایل دارند پیروی از قوانین سیاستی را که نرخ تورم باثباتی را ترویج می‌کنند، ترجیح دهند.

کلاسیک جدید

مکتب کلاسیک جدید، همراه با کینزی جدید یا نیو کینزی‌، عمدتاً بر روی هدف ادغام مبانی اقتصاد خرد در اقتصاد کلان بنا شده است تا تضادهای نظری آشکار بین این دو موضوع را حل کند. مکتب کلاسیک جدید بر اهمیت اقتصاد خرد و مدل‌های مبتنی بر آن رفتار تأکید می‌کند. اقتصاددانان کلاسیک جدید فرض می‌کنند که همه عوامل تلاش می‌کنند تا مطلوبیت خود را به حداکثر برسانند و انتظارات منطقی داشته باشند که آن‌ها را در مدل‌های اقتصاد کلان ادغام می‌کنند. اقتصاددانان کلاسیک جدید معتقدند که بیکاری تا حد زیادی داوطلبانه است و اینکه سیاست مالی احتیاطی بی ثبات کننده است، در حالی که تورم را می توان با سیاست پولی کنترل کرد.

کینزی جدید یا نیوکینزی

مکتب نیوکینزی همچنین می کوشد تا مبانی اقتصاد خرد را به نظریه های اقتصادی سنتی کینزی اضافه کند. در حالی که نیوکینزی‌ها قبول دارند که خانوارها و شرکت‌ها بر اساس انتظارات منطقی عمل می‌کنند، اما همچنان معتقدند که انواعی از شکست‌های بازار، از جمله قیمت‌ها و دستمزدهای ثابت و چسبنده وجود دارد. به دلیل این «چسبندگی»، دولت می‌تواند شرایط کلان اقتصاد را از طریق سیاست‌های مالی و پولی بهبود بخشد.

اتریشی

مکتب اتریشی مکتب اقتصادی قدیمی تری است که در حال افزایش محبوبیت است. نظریه‌های اقتصاد اتریشی بیشتر در مورد پدیده‌های اقتصاد خرد کاربرد دارند. اما از آنجا که آنها، مانند اقتصاددانان به اصطلاح کلاسیک، هرگز اقتصاد خرد و کلان را کاملاً از هم جدا نمی‌کردند، نظریه‌های اتریشی نیز مفاهیم مهمی برای موضوعاتی دارند که به طریقی دیگر موضوعات اقتصاد کلان در نظر گرفته می‌شوند. به طور خاص، تئوری چرخه تجاری اتریشی نوسانات همزمان در فعالیت های اقتصادی در سراسر بازارها را در نتیجه سیاست پولی و نقشی که پول و بانک در پیوند دادن بازارها به یکدیگر و در طول زمان ایفا می کنند، توضیح می دهد.

اقتصاد کلان در مقابل اقتصاد خرد

اقتصاد کلان و خرد

اقتصاد کلان با اقتصاد خرد که بر عوامل کوچکتری تمرکز دارد که بر انتخاب های افراد و شرکت ها تأثیر می گذارد، متفاوت است. عواملی که هم در اقتصاد خرد و هم کلان مورد مطالعه قرار می گیرند، معمولاً بر یکدیگر تأثیر دارند. به عنوان مثال، سطح بیکاری در کل اقتصاد، بر تعداد کارگرانی که یک شرکت می تواند از آنها استخدام کند، تأثیر دارد.

یک تمایز کلیدی بین اقتصاد خرد و کلان این است که کل اقتصاد کلان گاهی اوقات می‌تواند به شیوه‌ای بسیار متفاوت یا حتی برعکس رفتار متغیرهای مشابه اقتصاد خرد رفتار کند. به عنوان مثال، کینز به اصطلاحِ "پارادوکس پس انداز" اشاره کرده است و استدلال می‌کند در حالی که برای یک فرد، پس‌انداز کردن پول ممکن است کلید ایجاد ثروت باشد، وقتی همه سعی می‌کنند پس‌انداز خود را به یکباره افزایش دهند، می‌تواند به کاهش رشد اقتصادی و کاهش ثروت کل کمک کند.

در همین حال، اقتصاد خرد به گرایش های اقتصادی نگاه می کند؛ یا اینکه وقتی افراد انتخاب های خاصی انجام می دهند، چه اتفاقی می افتد. افراد معمولاً به زیر گروه هایی مانند خریداران، فروشندگان و صاحبان مشاغل طبقه بندی می شوند. این بازیگران بر اساس قوانین عرضه و تقاضای منابع با یکدیگر تعامل دارند و از پول و نرخ بهره به عنوان مکانیزم های قیمت گذاری برای هماهنگی استفاده می کنند.

جمع بندی

در این مطلب به طور کامل با اصطلاح اقتصاد کلان آشنا شدیم. این حوزه شاخه ای از علم اقتصاد است که به ساختار، عملکرد، رفتار و تصمیم گیری کل اقتصاد می پردازد. دو حوزه اصلی تحقیقات این رشته فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟ فیشر چگونه از بازار سرمایه سود کرد؟ عبارتند از رشد اقتصادی بلند مدت و چرخه های تجاری کوتاه مدت.

اقتصاد کلان در شکل مدرن آن اغلب به عنوان شروع، با جان مینارد کینز و نظریه های او در مورد رفتار بازار و سیاست های دولتی در دهه 1930 تعریف می شود و چندین مکتب فکری از آن زمان توسعه یافته است. بر خلاف اقتصاد کلان، اقتصاد خرد بیشتر بر تأثیرات و انتخاب های انجام شده توسط بازیگران فردی در اقتصاد (مردم، شرکت ها، صنایع و غیره) متمرکز است.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.